دانشگاه نوشت ۱

  • ۱۹:۱۰

تو منو دوست داری یا اون کتابای حقوق لعنتی رو؟
هنوز سرش لای اون کتابا بود و بهم اعتنا نمی کرد انگار که نمی شنید چی میگم...
ناخودآگاه یاد اون روز افتادم ،روز جشن فارغ التحصیلیمون... من و حمید هم دوره ای بودیم جشن فارغ التحصیلیمون که تموم شد هنوز حمید کتاب حقوق مدنی تو دستش بود و ورق می زد و همچنان با اون مداد همیشگی بعضی جاهاشو تیک میذاشت...همه داستان زندگیش رو می دونستن اینکه باباش با نامردی تمام
  • ۴۳۳

داستان آقای سوپر استار

  • ۰۰:۱۹

چشم‌های جذاب و قد بلندی داشت. اما چیزی که باعث محبوبیتش شده بود سبک گفتار و نوع رفتارش بود. هر جا که می‌رفتی حرف از اون و برنامه‌هاش بود. اون قدر مشهور بود که اخبار دروغ در موردش سریع‌تر از حرف‌های راست قدرت می‌گرفت. یکی می‌گفت ممنوع‌التصویر شده. یکی می‌‌گفت ازدواج نا موفقی داشته. دیگری هم به همه اطمینان می‌داد که هنوز مجرده. سکوتش در مورد زندگی خصوصیش تو همه مصاحبه‌ها با نشریات هم به این شایعات دامن می‌زد. کم و بیش می‌شد عکسش را تو گوشی تمام دختر‌های جوان پیدا کرد. کافی بود اعلام بشه تا در کنسرتی حاضر می‌‌شه تا بلیت کنسرت در سریع ترین زمان ممکن فروش بره. خلاصه نقل تمام مجالس بود. من اگرچه هرگز از هیچ سوپر استاری امضا نمی‌گرفتم، اما هر جا اسمی ازش می‌شنیدم گوشام تیز می‌شد. به خصوص آن روز که وقت ناهار تو دانشکده از میز پشت سر صدای آرومی به گوش رسید در مورد نوع غذای محبوبش. سریع فهمیدم که باید ارتباط نزدیکی بین او و دختری که روی میز پشت سری توی سلف نشسته، وجود داشته باشه. ناخود آگاه برگشتم تا چهره این دختر را شناسایی کنم. می‌‌شناختمش. سال پایینی ما بود و دو تا کلاس مشترک با هم داشتیم. نگاهش که به من خورد، حرف‌های در گوشی‌اش را با هم کلاسیش تمام کرد و به من نگاه کرد. فوری نگاهم را به سمت دیگری بردم و وانمود کردم دارم دنبال کسی می‌گردم.


زنگ بعد که باهاش کلاس مشترک داشتم، رفتم و روی نیمکت پشت سرش نشستم و تمام حواسم را جمع کردم تا موقع حاضر و غایب اسم و فامیلش را کشف کنم. تا اون روز هرگز متوجه نامش نشده بودم. هر بار که به ساعتم نگاه می‌کردم یک دقیقه بیشتر جلو نرفته بود. انگار قرار نبود این کلاس به پایان برسه. مدام بهش نگاه می‌کردم و فکر می‌کردم شباهتی با سوپر استار محبوب من داره یانه. یعنی با هم فامیلند؟ شاید هم من اشتباه کرده باشم. نه امکان نداره.

Designed By Erfan Powered by Bayan