داستان کوتاه همسر من

  • ۲۰:۰۳

قد بالای 180، وزن متناسب، زیبا، جذاب، وقار، خانوداه و شغل مناسب و مواردی از این قبیل؛ این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها، توقعات من برای انتخاب همسر آینده‌ام بودند. توقعاتی که بی‌کم و کاست همه آنها را حق مسلم خودم می‌دانستم! چرا که خودم هم از زیبایی چیزی کم نداشتم و می‌خواستم به اصطلاح همسر آینده‌ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد.



تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه‌ای از ذهنم حک کرده بودم، همچون عکسی همه جا همراهم بود. تا این‌که دیدار محسن، برادر مرجان - یکی از دوستان صمیمی‌ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید.

از این بهتر نمی‌شد. محسن همانی بود که می‌‌خواستم (البته با کمی اغماض!) ولی خودش بود. همان قدر زیبا، با وقار، قد بلند، با شخصیت و...

Designed By Erfan Powered by Bayan