داستان کوتاه بغلم کن عشق من

  • ۱۸:۲۹

آن شب وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستش را گرفتم و گفتم : باید راجع به موضوعی باهات صحبت کنم. او هم آرام نشست و منتظر شنیدن حرف‌های من شد. دوباره سایه رنجش و غم را در چشماش دیدم. اصلاً نمی‌دانستم چه طور باید به او بگویم، انگار دهنم باز نمی‌شد.

هرطور بود باید به او می‌گفتم و راجع به چیزی که ذهنم را مشغول کرده بود، با او صحبت می‌کردم. موضوع اصلی این بود که می‌خواستم از او جدا شوم. بالاخره هرطور که بود موضوع را پیش کشیدم، از من پرسید چرا؟ اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می‌شد فریاد می‌زد: “تو مرد نیستی!”

دانلود کتاب رمان در حسرت یک هم زبان

  • ۰۰:۱۷

تا قبل از آشنایی ام با آریان کسی این قدر به من ابراز عشق نکرده بود نمی خواهم با این حرفها خودم را فریب دهم اما واقعا همین طور بود تا به حال چنین موردی برایم پیش نیامده بود . چند روزی بود که آریان با تلفن همراهم تماس می گرفت و می گفت  …

دانلود رمانی به نام تلخی به طعم عشق

  • ۰۱:۳۵

دانلود رمان بسیار زیبای تلخی به طعم عشق , این کتاب درباره‌ دخترانی است که در نوزادی داخل بیمارستان توسط فردی با هم عوض شده‌اند و اکنون پس از سال‌ها دختری به نام فاطمه متوجه این حقیقت می‌شود و با بازگو شدن این حقیقت اتفاقات خوب و بد زیادی را پشت سر می‌گذارد.کاربرانی عزیز این رمان بسیار زیبا را از دست ندهند.


Designed By Erfan Powered by Bayan