- يكشنبه ۲ دی ۹۷
- ۰۱:۰۷
هفته اول تعطیلات عید بود که کامران از دوستان قدیمیام با من تماس
گرفت... معمولا در تمام این سالها ایام نوروز تهران هستم و از هوای پاک و
خیابانهای خلوت آن لذت میبرم و فکر میکنم برای ما که ساکن ابرشهری
مانند تهران هستیم تجربه شلوغی و ازدحام در شمال و جنوب و شهرهای توریستی
در ایام عید، کار مفیدی به حساب نمیآید و به همین منظور در این روزها به
سراغ دوستانی که در طول سال کمتر آنها را میبینم میروم و یا آنها به نزد
من میآیند... کامران هم از آن دست دوستانم است که معمولا در ایام عید
سراغی از هم میگرفتیم و دیداری تازه میکردیم... از این رو با تماس کامران
قراری برای دیدار گذاشتیم و شب بعد، پس از صرف دیزی و استعمال قلیون شروع
کردیم به حرف زدن...
حرفهایی از جنس یک سال بی خبری و او که در جریان این صفحه من و فیلم سینمایی که درباره اجنه ساخته بودم و سال گذشته هم در سینماهای کشور به نام «روایت ناپدید شدن مریم» به اکران درآمده بود قرار داشت، بحث را به این موضوعات کشاند و پس از چند دقیقه رو به من کرد و گفت:
- داستان کوتاه
- ۵۳۸
سلام داستانک جالبی بود! ازتون دعوت می کنم آثار خودتون رو در ...