داستان زود دیر میشه

  • ۰۱:۱۸

هیچ نعمتی در دنیا پدر و مادر نمی‌‌شوند، اما گاهی اوقات بعضی از فرزندان چنان سرگرم کار و زندگی‌شان هستند که آنها را فراموش می‌‌کنند... امیدواریم این ماجرای واقعی برای بعضی از خوانندگان‌مان که چنین نگاهی به پدر و مادرهای‌شان دارند، تغییر پیدا کند...


من و برادر دو قلوم (ماهان) حاصل ازدواج پنجاه ساله پدر و مادری بودیم که سال‌ها در انتظار داشتن فرزند حسرت کشیده بودند اما به خاطر علاقه دو طرفه هرگز حاضر به جدایی از هم نبودند. تا این‌که به خواست خدا، من و ماهان بعد از سال‌ها انتظار به دنیا اومدیم. به گفته اطرافیان، مادرم موقع بارداری، بی‌نهایت زجر کشیده بود. چرا که هم، سن و سالش از بارداری گذشته بود و هم ما دوقلو بودیم و نیاز به استراحت مطلق داشت. اما به گفته خود مادرم، انگار توی اون روزها تمام دنیا از آن پدر و مادرم بوده، چون بعد از یک انتظار طولانی، خدا لطف کرده بود و در کمال ناباوری، نه یکی، بلکه دو فرزند بهشون عطا کرده بود!

Designed By Erfan Powered by Bayan