داستان کوتاه عشق

  • ۱۴:۵۵

حتما تا به حال شنیده‌اید که می‌گویند:

«طرف دیوونست... زده به سرش...  حتما عاشقه!! عشق، کورش کرده...»

اکثر ما عشق و دیوانگی را توام و همراه هم می‌‌دانیم.


اگر کسی عاشق واقعی باشد، کارهای زیادی انجام می‌‌دهد، که آدم‌های غیرعاشق آنها را به دیوانگان نسبت می‌‌دهند...

داستان ما برمی‌گردد به زمان‌های بسیار دور... وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود. روزی خوبی‌ها و بدی‌ها که در همه جا آزاد و رها بودند دور هم جمع شدند و جلسه‌ای گذاشتند!! در حالی که همه از بیکاری، خسته و کسل شده بودند؛ «دانایی» ایستاد و گفت: بیایید یک بازی کنیم، مثلا قایم باشک!

همه از این پیشنهاد شاد شدند و «دیوانگی» فورا فریاد زد: من چشم می‌‌گذارم... از آنجایی که هیچ‌کس نمی‌خواست به دنبال دیوانگی بگردد؛ همه قبول کردند تا او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

Designed By Erfan Powered by Bayan