داستان دو قلوها

  • ۲۳:۲۷

اولین نفری بودم که میترا موضوع عاشق شدنش را براش اعتراف کرد... از همان بچگی من و میترا به خواهر دوقلوهای افسانه‌ای شهرت گرفته بودیم.

من سه دقیقه از میترا بزرگ‌تر بودم و همین سه دقیقه، عاملی بود تا همیشه نقش خواهر بزرگ‌تر را ایفا کنم... اما جدا از این ماجرا میترا حقیقتا یک دختر کوچولو بود با کلی رفتارهای شتابزده و من درست نقطه مقابل او... برای همین همیشه چه در مدرسه و چه در خانواده حامی او به حساب می‌آمدم و حتی زمانی که هردو در دانشگاه در رشته مهندسی کامپیوتر قبول شدیم، باز این من بودم که از او مراقبت می‌کردم...


خوشبختانه میترا و من چنان به هم علاقه داشتیم که خصوصی‌ترین مسائل را هم، قبل از این‌که با پدر و مادرمان در میان بگذاریم، با هم بازگو می‌کردیم و از هم راهنمایی می‌خواستیم... از این رو تعجب‌برانگیز نبود که این خواهر کوچولوی من، اولین نفری را که برای برملا ساختن راز دلش انتخاب کند من باشم...

Designed By Erfan Powered by Bayan