- چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۷
- ۱۹:۱۰
تو منو دوست داری یا اون کتابای حقوق لعنتی رو؟
هنوز سرش لای اون کتابا بود و بهم اعتنا نمی کرد انگار که نمی شنید چی میگم...
ناخودآگاه
یاد اون روز افتادم ،روز جشن فارغ التحصیلیمون... من و حمید هم دوره ای
بودیم جشن فارغ التحصیلیمون که تموم شد هنوز حمید کتاب حقوق مدنی تو دستش
بود و ورق می زد و همچنان با اون مداد همیشگی بعضی جاهاشو تیک میذاشت...همه
داستان زندگیش رو می دونستن اینکه باباش با نامردی تمام
- ۴۵۳
سلام داستانک جالبی بود! ازتون دعوت می کنم آثار خودتون رو در ...