- چهارشنبه ۲۱ آذر ۹۷
- ۲۳:۲۷
اولین نفری بودم که میترا موضوع عاشق شدنش را براش اعتراف کرد... از همان بچگی من و میترا به خواهر دوقلوهای افسانهای شهرت گرفته بودیم.
من سه دقیقه از میترا بزرگتر بودم و همین سه دقیقه، عاملی بود تا همیشه نقش خواهر بزرگتر را ایفا کنم... اما جدا از این ماجرا میترا حقیقتا یک دختر کوچولو بود با کلی رفتارهای شتابزده و من درست نقطه مقابل او... برای همین همیشه چه در مدرسه و چه در خانواده حامی او به حساب میآمدم و حتی زمانی که هردو در دانشگاه در رشته مهندسی کامپیوتر قبول شدیم، باز این من بودم که از او مراقبت میکردم...
خوشبختانه میترا و من چنان به هم علاقه داشتیم که خصوصیترین مسائل را هم، قبل از اینکه با پدر و مادرمان در میان بگذاریم، با هم بازگو میکردیم و از هم راهنمایی میخواستیم... از این رو تعجببرانگیز نبود که این خواهر کوچولوی من، اولین نفری را که برای برملا ساختن راز دلش انتخاب کند من باشم...
- داستان کوتاه
- ۳۳۱
سلام داستانک جالبی بود! ازتون دعوت می کنم آثار خودتون رو در ...